شعر

شعر من عاشقی کردم تو عادت، فرق ما این بود

من از تمام دختران شهر، سر بودم
افسوس از بازی دنیا بی‌خبر بودم

از عکس‌هایی که به دیوار اتاقت بود
هر چند زیباتر نبودم، ساده‌تر بودم

هرجا کم آوردی کنارت بیشتر ماندم
با این که زن بودم ولی مرد خطر بودم

هر جا به خاکی می‌زدی از آن همه همراه
تنها یکی می‌ماند، من آن یک نفر بودم

هرجا یکی کم بود کاسه‌ کوزه‌هایت را
روی سر او بشکنی، آن دور و بر بودم

از دور می‌فهمم چه حالی، شاد یا غمگین
اما تو چه؟ دیروز فهمیدی پکر بودم؟

از خود به تو، از تو به غم، از غم به تنهایی
من در تمام عمر در حال سفر بودم

من عاشقی کردم، تو عادت، فرق ما این بود
اهل سیاست بودی و اهل هنر بودم

ای کاش آن روزی که گفتی دوستت دارم
یا لال بودی، نه! زبانم لال… کر بودم!

گفتی اگر تو جای من بودی چه می‌کردی؟
ترکت نمی‌کردم عزیزم من اگر بودم

برگشتی و تنهایی‌ام را بیشتر کردی
من هم به پایت سوختم، از بس که…

شاعر: مائده هاشمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا