تنهایی

  • شعر

    شعر من عاشقی کردم تو عادت، فرق ما این بود

    من از تمام دختران شهر، سر بودم افسوس از بازی دنیا بی‌خبر بودم از عکس‌هایی که به دیوار اتاقت بود هر چند زیباتر نبودم، ساده‌تر بودم هرجا کم آوردی کنارت بیشتر ماندم با این که زن بودم ولی مرد خطر بودم هر جا به خاکی می‌زدی از آن همه همراه تنها یکی می‌ماند، من آن یک نفر بودم هرجا یکی…

    بیشتر بخوانید »
  • شعر

    شعر بعضی وقت ها

    این که آدم یک جهان تنهاست بعضی وقت‌ها قصه‌ای غمگین ولی زیباست بعضی وقت‌ها هر چه با لبخند پنهان می‌کنی اندوه را ماه پشت ابر هم پیداست بعضی وقت‌ها خنده ی شیرین گل یا گریه ی تلخ گلاب مرگ بیش از زندگی با ماست بعضی وقت‌ها برگ از سر شاخه‌ای افتاد و چیزی کم نشد زندگی این قدر بی‌ معناست…

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا